شمارهٔ ۹۶۷: ای فتنه چشم تو جهانی

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب

ای فتنه چشم تو جهانی

می کن نظری به ناتوانی


پیوسته به قصد ما ز ابرو

تا گوش کشیده ای کمانی


هر کس برت آورد متاعی

ماییم و همین حقیر جانی


هستم سگکی بر آستانت

خرسند ز تو به استخوانی


سررشته عشق کی توان یافت

نایافته ازان میان نشانی


گر اشک چو در قبولت افتد

در پای تو ریزمش روانی


شد جامی ازان دهان و عارض

صاحب نظری و نکته دانی


نظر خود را بنویسید

نظرات