شمارهٔ ۹۷۸: شنیده ام که ز من یاد کرده ای جایی

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب

شنیده ام که ز من یاد کرده ای جایی

نداشتم من بیدل جز این تمنایی


کجا کند چو تویی یاد چون منی هیهات

همی پزم پی تسکین خویش سودایی


هزار بوسه زنم ز آرزوی پابوست

چو در ره تو نشان یابم از کف پایی


دلم ز هر دو جهان در غمت ازان یکتاست

که در زمانه نداری به حسن همتایی


هزار سرو و گل از باغ خاطرم رسته ست

ز فکر قامت و رخسار سرو بالایی


نه رنج خار و نه تشویش باغبان شب و روز

به دیده دل و جان می کنم تماشایی


مده به عشوه صورت عنان دل جامی

که هست در پس این پرده صورت آرایی


نظر خود را بنویسید

نظرات