شمارهٔ ۹۸۳: گفتی بگوی عاشق و بیمار کیستی

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش فاتحة الشباب

گفتی بگوی عاشق و بیمار کیستی

من عاشق توام تو بگو یار کیستی


بستی میان به فتنه کشیدی ز غمزه تیغ

جانها فدات در پی آزار کیستی


دارم دلی ز هجر تو هر دم فگارتر

تا خود تو مرهم دل افگار کیستی


هر شب من و خیال تو و کنج محنتی

تو با که ای و مونس و غمخوار کیستی


تا چند گرد کوی تو گردم گهی بپرس

کاین جا چه می کنی و طلبگار کیستی


جامی مدار چشم خلاصی ز قید عشق

اندیشه کن ببین که گرفتار کیستی


نظر خود را بنویسید

نظرات