شمارهٔ ۶ - معماها: حاشا که نهم من از معما دامی

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل سایر اشعار بخش فاتحة الشباب

حاشا که نهم من از معما دامی

تا صید کنم ز نامجویی کامی


پختم هوسی بود ز چون من خامی

بر صفحه ایام بماند نامی


***


بیچاره حکیم عمری اندیشه گماشت

تدبیر غنا ز کیمیا می پنداشت


خاک سر کوی فقر را حال چو دید

در حال حکیم کیمیا را بگذاشت


***


تا خطت شد بلای دین ما را

بینی از حال دین حزین ما را


***


ماه و خور خالی ز میلی نیستند

پیش رویت تا به خدمت ایستند


***


چه خوش باشد که در کاشانه غم

دو همدم درد دل گویند با هم


نظر خود را بنویسید

نظرات