شمارهٔ ۶۳: رخت روز طرب را بامداد است

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش واسطة العقد

رخت روز طرب را بامداد است

سر زلفت شب غم را سواد است


تویی کعبه به هر شهری که باشی

چو مکه نام آن خیر البلاد است


ز آه چون عمود آتشم چرخ

به هر شب چون « ارم ذات العماد» است


نکو دار اعتقاد ای دل به خوبان

که رأس المال صوفی اعتقاد است


در اقلیم عدم رو کرده جانم

ز تو در آرزوی خیرباد است


در افسون خوانی دل خال و زلفت

یکی شاگرد و دیگر اوستاد است


سگت بگذار گو رسم دویی را

که جامی در مقام اتحاد است


نظر خود را بنویسید

نظرات