شمارهٔ ۹۰: مقام عارف عالی مقام بی وطنیست

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش واسطة العقد

مقام عارف عالی مقام بی وطنیست

طراز کسوت فقر و فنا وبرهنه تنیست


به گوش دهر ازین راستر سخن نرسید

که گوهر صدف بحر صدق کم سخنیست


چو نیست بنده آن شاه مکی و مدنی

ازان چه سود که مکیست خواجه یا مدنیست


گرفت گوشه چو خم شیخ پر شراب غرور

به محتسب که رساند که وقت خم شکنیست


به قبله روی و بتان در درون ز حرص و هوا

نه این خدای پرستیست بلکه برهمنیست


هوای عشق کنی همت از دو کون ببر

که این عروج نیاید ز همتی که دنیست


خجالتیست عظیم از رخ تو جامی را

که زخم تیغ فراق تو خورد و زیستنیست


نظر خود را بنویسید

نظرات