شمارهٔ ۲۸۴: به ساعد تا نهاد آن سیمبر داغ

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش واسطة العقد

به ساعد تا نهاد آن سیمبر داغ

دلی دارم ز دستش داغ بر داغ


به تن تا دیده ام کو داغها سوخت

بود صد داغ بر جانم ز هر داغ


به داغ خویش سوزد دیگران را

نباشد عاشقان را زین بتر داغ


ز داغ شوق و سوز فرقت اوست

اگر زخم است بر جانم و گر داغ


مرا از داغ او روی بهی نیست

ز بس دارم به روی یکدیگر داغ


ز داغش بر دلم دیرینه ریشیست

که نبود سودمند آن را مگر داغ


چو جامی داغی از وی بر جگر خواست

به بیداغی نهادش بر جگر داغ


نظر خود را بنویسید

نظرات