شمارهٔ ۳۲۵: دردا که درآمد به درت پای به سنگم

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش واسطة العقد

دردا که درآمد به درت پای به سنگم

شد پای گذشتن ز سر کوی تو لنگم


دربسته و دیواربلند است برون آ

کز تنگدلی با در و دیوار به جنگم


اول رخ من زرد شد آنگاه به خون سرخ

سودای تو گرداند بسی رنگ و رنگم


خلوتگه وصل است مکن بند قبا تنگ

کز پیرهنت هم من دلخسته به تنگم


شد قامت من چنگ و نوای طربم نیست

سر رشته وصل تو نیفتاد به چنگم


روی تو مرا آینه صنع الهیست

گو خط تو مپسند برآن آینه زنگم


گفتی که چو جامی ز سر جان بگذر زود

در معرض حکم تو چه امکان درنگم


نظر خود را بنویسید

نظرات