شمارهٔ ۳۲۶: چو دست بی تو بدین چشم اشکبار برم

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش واسطة العقد

چو دست بی تو بدین چشم اشکبار برم

به آستین ز مژه در شاهوار برم


میان اشک شدم غرقه آشنایی کو

که رخت خویش ازین موج باکنار برم


به هر بهانه بری روزگار پیش رقیب

تو روزگار بری و من انتظار برم


برای حاجت وصلت بس است مشعل آه

چه حاجت است که شمعی به هر مزار برم


زناله درد سر شهریان دهم شب و روز

خوش آنکه درد سر خویش ازین دیار برم


ز جام دور که مستی تو زان و من مخمور

تو ذوق مستی و من تلخی خمار برم


تو نوغزالی و من جامی غزل پرداز

که از تو پی به غزلهای آبدار برم


نظر خود را بنویسید

نظرات