شمارهٔ ۴۳۷: خوش آنکه بود ز تو خانه ام پریخانه

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش واسطة العقد

خوش آنکه بود ز تو خانه ام پریخانه

کجا شدی که شدم بی رخ تو دیوانه


ز آشنایی عشقت چه حاصل است مرا

جز آنکه گشته ام از صبر و هوش بیگانه


حدیث وصل تو هر شب ز هوش می بردم

به خواب می کشد آری سماع افسانه


به اوج کنگره وصل چون کند پرواز

چنین که شمع زد آتش به بال پروانه


خبر مپرس ز پیمان زهد رندی را

که داد دست ارادت به دست پیمانه


ز زلف دلکش تو گرچه ماند جامی دور

سری ز تیغ بلا شاخ شاخ چون شانه


روانه می کند از چشم درفشان هر دم

جواهر خدمات نیازمندانه


نظر خود را بنویسید

نظرات