شمارهٔ ۴۴۲: منم عاشق و بیدل و مبتلا

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش واسطة العقد

منم عاشق و بیدل و مبتلا

ز عشق تو افتاده در صد بلا


کشیده ست خوان بلا عشق تو

زند عالمی را به آن خوان صلا


ز ورد تلاوت مرا بازداشت

سرود غمت در خلا و ملا


کی آید تلاوت ز دستم چو من

زدم دست در تن تلا لاتلا


فروغ رخت از پس صد حجاب

دهد دیده را نور و دل را جلا


چو راندی چنین آخرم کاشکی

نمی خواندیم سوی خویش اولا


رسانید جامی غم دل به عرض

فان شئت فاسمع و الا فلا


نظر خود را بنویسید

نظرات