شمارهٔ ۴۵۹: به هر که هست چو شیر و شکر درآمیزی

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش واسطة العقد

به هر که هست چو شیر و شکر درآمیزی

مرا ببینی و از من ز دور بگریزی


هزار حیله کنم تا رسم به صحبت تو

هنوز پیش تو من نانشسته برخیزی


بکش مرا و مکن قصد دیگران تاکی

به قصد کشتن من خون دیگران ریزی


ز طره ات دلی آویخته به هر سو موی

نبود طره مشکین بدین دلاویزی


بود ز سنگ جفات استخوان من شده آرد

پس از وفات اگر خاک قالبم بیزی


ز فرق تا به قدم فتنه ای و گاه قیام

هزار فتنه به تاراج ما برانگیزی


بلای دنیی و دینند نیکوان جامی

نه طور عقل بود کز بلا نپرهیزی


نظر خود را بنویسید

نظرات