شمارهٔ ۴۶۳: شب که رفتی ز برم مونس جان که شدی

نوشته جامی در دیوان اشعار جامی فصل غزلیات بخش واسطة العقد

شب که رفتی ز برم مونس جان که شدی

مردم دیده خونابه فشان که شدی


بهر مهمانی تو مائده عیش که ساخت

وز لب و خط نمک و سبزی خوان که شدی


همچو گل خنده زنان رفتی و چون سرو روان

گل خندان که و سرو روان که شدی


سود چشمی و زیان دل و دین بهر خدای

چون برفتی ز برم سود و زیان که شدی


من شدم پی سپر هجر ز بس پیری و ضعف

تو به آن تازه رخی بخت جوان که شدی


راز من فاش شد امروز ز بس گریه و آه

تا تو شب محرم اسرار نهان که شدی


هیچ برگفته جامی ننهی گوش رضا

یا رب اینسان ز سماع سخنان که شدی


نظر خود را بنویسید

نظرات