بخش ۴۲ - امتحان کردن شاه آن دو غلام را

نوشته جامی در هفت اورنگ فصل دفتر اول بخش سلسلةالذهب

شاه روزی به اتفاق شکار

خیمه بر بیشه زد ز شهر و دیار


زانکه جز در شکار نتوان کرد

ورزش کارزار و جنگ و نبرد


کار ارباب ملک بازی نیست

بازی آیین سرفرازی نیست


شغل اهل خرد نه لهو بود

ور بود سهل بلکه سهو بود


شرزه شیری ز بیشه غره کشید

که یلان را ز بیم زهره درید


آمد و بر کنار بیشه نشست

بر همه رهگذار بیشه ببست


شاه گفتا که وقت شد بی شک

که زنم آن دو نقد را به محک


سیم و زر تا نیوفتد به گداز

سره از قلب کی شود ممتاز


هر دو را پیش خواند و پیش نشاند

سخن شیر پیش ایشان راند


گفت خیزید و سازکار کنید

با وی آهنگ کارزار کنید


نظر خود را بنویسید

نظرات