بخش ۴ - دست برداشتن به مناجات به دستیاری ارباب حاجات: خداوندا ز هستی ساده بودیم

نوشته جامی در هفت اورنگ فصل یوسف و زلیخا

خداوندا ز هستی ساده بودیم

ز بیم نیستی آزاده بودیم


نخست از نیست ما را هست کردی

به قید آب و گل پابست کردی


ز ضعف ناتوانایی رهاندی

ز نادانی به دانایی رساندی


فرستادی به ما روشن کتابی

به امر و نهی فرمودی خطایی


میان نیک و بد تخلیط کردیم

گهی افراط و گه تفریط کردیم


ره فرمودنی ها کم سپردیم

به نافرمودنی ها پا فشردیم


تو نگذشتی ز دستور عنایت

نپوشیدی ز ما نور هدایت


بر آن نور از تو گیرم پوششی نیست

چه حاصل زان چو از ما کوششی نیست


ز ناکوشیدن خود در خروشیم

بده توفیق کوشش تا بکوشیم


چو دانا همچو نادان گشته غرق است

ز دانش تا به نادانی چه فرق است


ز دستان های نفس ناخوش آهنگ

مکن بر ما ره حسن عمل تنگ


در آن تنگی که ما باشیم و آهی

ز رحمت سوی ما بگشای راهی


ازان ره خوان سوی درگاه ما را

به ایمان بر برون همراه ما را


نظر خود را بنویسید

نظرات