روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه)

نوشته جامی در بهارستان جامی

روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه)

بخش ۱: سیدالطایفه جنید - قدس سره - می گوید: حکایات المشایخ جند من جنودالله، یعنی سخنان مشایخ در علم و معرفت راسخ لشکریست از لشکرهای خدای تعالی به کشور هردل ک بخش ۲: خدای تعالی با رسول خود - صلی الله علیه و سلم - خطاب می کند که «و کلا نقص علیک من انباء الرسل مانثبت به فؤادک » یعنی می خوانیم بر تو قصه های پیغمبران ت بخش ۳: پیر هرات - رضی الله عنه - اصحاب خود را وصیت کرده است که از هر پیری سخنی یاد گیرید و اگر نتوانید نام ایشان را به یاد دارید تا بهره یابید. بخش ۴: در خبر است که خدای تعالی فردای قیامت با بنده از مفلسی و بی مایگی شرمنده می گوید که فلان دانشمند یا عارف را در فلان محله می شناختی؟ گوید: آری می شناختم بخش ۵: سری سقطی - قدس الله تعالی سره - جنید را کاری فرمود و به موجب دلخواه وی به آن قیام نموده کاغذپاره ای به وی انداخت در وی نوشته که: سمعت حادیا یحد فی الب بخش ۶: حلاج را - قدس سره - پرسیدند که مرید کیست؟ گفت: مرید آن است که از نخست بار که حضرت حق را نشانه قصد خود سازد، تا به وی نرسد به هیچ نیارامد و به هیچ کس ن بخش ۷: ابوهاشم صوفی - قدس سره - گفته است که کوه را به نوک سوزن از بیخ کندن آسان‌تر است از زنگ کبر از دل بیفکندن. بخش ۸: ذوالنون - قدس سره - پیش یکی از مشایخ مغرب رفت به جهت مسئله ای؟ گفت: بهر چه آمدی؟ اگر آمده ای که علم اولین و آخرین بیاموزی آن را روی نیست این همه خالق بخش ۹: پیر هرات گوید او با جوینده خود همراه است دست او گرفته در طلب خود می تازاند. بخش ۱۰: فضیل عیاض - رضی الله عنه - گوید که من حق را سبحانه به دوستی پرستم که نشکیبم که نپرستم بعضی ازین طایفه را پرسیدند که سفله کیست؟ گفت: آن که حق را بر بیم بخش ۱۱: معروف کرخی - قدس الله سره - گفته است که صوفی اینجا مهمان است، تقاضای مهمان بر میزبان جفاست، مهمان که باادب بود منتظر بود نه متقاضی. بخش ۱۲: بایزید را - قدس الله تعالی سره - پرسیدند که سنت کدام است و فرض کدام؟ فرمود که سنت ترک دنیا است و فرض صحبت مولا. بخش ۱۳: شبلی را - قدس الله تعالی سره - شوری افتاد، به بیمارستان بردند جمعی به نظاره وی رفتند پرسید که شما کیانید؟ گفتند: دوستان تو سنگ برداشت و بر ایشان حمله بخش ۱۴: سهل عبدالله تستری - قدس سره - می گوید: که هر که بامداد کند و همت وی آن باشد که چه خورد، دست از وی بشوی. بخش ۱۵: ابوسعید خراز - قدس الله سره - گوید که در اوایل حال ارادت محافظت سر وقت خود می کردم، روزی به بیابانی درآمدم و می رفتم، از قفای من آواز چیزی برآمد دل خو بخش ۱۶: ابوالحسن نوری - قدس الله تعالی سره - گوید: هر که خدای تعالی خود را از وی بپوشاند هیچ دلیل و خبر او را به وی نرساند. بخش ۱۷: ابوبکر واسطی - قدس سره - گوید: آن که گوید نزدیکم، دور است، و آن که گوید دورم به نیستی خود در هستی او مستور است. بخش ۱۸: ابوالحسن فوشنجی - قدس سره - گفته است که در دنیا هیچ چیز ناخوشتر نیست از دوستی که دوستی وی از برای غرضی یا عوضی باشد. بخش ۱۹: ابوعلی دقاق - قدس سره - گوید در آخر عمر چندان درد بر وی پدید آمده بود که آخر هر روز به بام برآمدی و روی بر آفتاب کردی و گفتی: ای سرگردان مملکت، امروز بخش ۲۰: شیخ ابوالحسن خرقانی - قدس سره - روزی به اصحاب خود گفت که چه بهتر بود؟ گفتند: شیخا هم تو بگوی گفت: دلی که در وی همه یاد کرد او بود. بخش ۲۱: شیخ ابو سعید ابوالخیر را - قدس سره - پرسیدند که تصوف چیست؟ گفت: آنچه در سر داری بنهی و آنچه در کف داری بدهی و از آنچه بر تو آید نجهی. بخش ۲۲: رویم - قدس سره - گفته است: جوانمردی آن است که برادران خود را معذور داری و بر زلتی که از ایشان واقع شود با ایشان چنان معامله نکنی که از ایشان عذر باید بخش ۲۳: بشر حافی را - رحمة الله علیه - مریدی با وی گفت: چون نان به دست آورم نمی دانم که به کدام نان خورش خورم فرمود که نعمت عافیت را فرا یاد آر و آن را نان خو بخش ۲۴: شقیق بلخی - قدس الله تعالی سره - گفته است: بپرهیز از صحبت توانگر زیرا که چون دلت بدو پیوند گرفت و به داده وی خرسند شدی، پروردگاری گرفتی غیر خدای تعالی بخش ۲۵: یوسف بن الحسین - قدس الله سره - گفته است: همه نیکوییها در خانه ایست و کلید آن تواضع و فروتنی؛ و همه بدیها در خانه ایست و کلید آن مایی و منی. بخش ۲۶: سمنون المحب - قدس سره - گفته است: بنده را محبت خداوند صافی شود تا زشتی بر همه عالم نیفکند. بخش ۲۷: ابوبکر وراق - قدس سره - گفته است: اگر طمع را پرسند که پدرت کیست؟ گوید: شک در مقدرات کردگاری، و اگر گویند: پیشه تو چیست؟ گوید: اکتساب مذلت و خواری، و ا بخش ۲۸: ابراهیم خواص - قدس سره - گفته است: رنج مکش در طلب آنچه در قسمت ازلی برای تو کفایت کرده اند و آن روزیست، و ضایع مگردان آنچه از تو طلب کفایت آن کرده اند بخش ۲۹: ابوعلی رودباری - قدس سره - گفته است: تنگترین زندانها معاشرت اضداد است. بخش ۳۰: شیخ ابوالعباس قصاب - قدس سره - درویشی را دید که جامه خود را می دوخت هر درزی را که راست نیامدی بگشادی و باز بدوختی شیخ فرمود: آن بت توست. بخش ۳۱: حصری - قدس الله تعالی سره - گفته است: الصوفی (هو)الذی لایوجد بعد عدمه و لایعدم (بعد) وجوده یعنی: صوفی آن است که چون از وجود طبیعی خود فانی شود دیگر به بخش ۳۲: خواجه یوسف همدانی - قدس سره - وقتی در نظامیه بغداد وعظ می گفت فقیهی معروف به ابن السقا برخاست و مسئله پرسید گفت: بنشین که در کلام تو رایحهٔ کفر می بین بخش ۳۳: خواجه عبدالخالق غجدوانی را - قدس سره - روزی درویشی پیش او گفت: اگر خدای تعالی مرا مخیر گرداند میان بهشت و دوزخ من دوزخ را انتخاب کنم زیراکه بهشت مراد بخش ۳۴: خواجه علی رامتینی را - قدس الله سره - پرسیدند که ایمان چیست؟ فرمودند که کندن و پیوستن. بخش ۳۵: خواجه بهاء الدین نقشبند را - قدس سره - پرسیدند که سلسله شما به کجا می رسد؟ فرمودند که از سلسله کسی به جایی نرسد.