بخش ۸: چو نامه بر کید هندی رسید

نوشته فردوسی در شاهنامه فردوسی فصل پادشاهی اسکندر

چو نامه بر کید هندی رسید

فرستادهٔ پادشا را بدید


فراوانش بستود و بنواختش

به نیکی بر خویش بنشاختش


بدو گفت شادم ز فرمان اوی

زمانی نگردم ز پیمان اوی


ولیکن برین گونه ناساخته

بیایم دمان گردن افراخته


نباشد پسند جهان‌آفرین

نه نزدیک آن پادشاه زمین


هم‌انگه بفرمود تا شد دبیر

قلم خواست هندی و چینی حریر


مران نامه را زود پاسخ نوشت

بیاراست بر سان باغ بهشت


نخست آفرین کرد بر کردگار

خداوند پیروز و به روزگار


خداوند بخشنده و دادگر

خداوند مردی و هوش و هنر


دگر گفت کز نامور پادشا

نپیچد سر مردم پارسا


نشاید که داریم چیزی دریغ

ز دارندهٔ لشکر و تاج و تیغ


مرا چار چیزست کاندر جهان

کسی را نبود آشکار و نهان


نباشد کسی را پس از من به نیز

بدین گونه اندر جهان چار چیز


فرستم چو فرمان دهد پیش اوی

ازان تازه گردد دل و کیش اوی


ازان پس چو فرمایدم شهریار

بیایم پرستش کنم بنده‌وار


نظر خود را بنویسید

نظرات