بخش ۱: به نام خداوند خورشید و ماه

نوشته فردوسی در شاهنامه فردوسی فصل داستان کاموس کشانی

به نام خداوند خورشید و ماه

که دل را به نامش خرد داد راه


خداوند هستی و هم راستی

نخواهد ز تو کژی و کاستی


خداوند بهرام و کیوان و شید

از اویم نوید و بدویم امید


ستودن مر او را ندانم همی

از اندیشه جان برفشانم همی


از او گشت پیدا مکان و زمان

پی مور بر هستی او نشان


ز گردنده خورشید تا تیره خاک

دگر باد و آتش همان آب پاک


به هستی یزدان گواهی دهند

روان ترا آشنایی دهند


ز هرچ آفریدست او بی‌نیاز

تو در پادشاهیش گردن فراز


ز دستور و گنجور و از تاج و تخت

ز کمی و بیشی و از ناز و بخت


همه بی‌نیازست و ما بنده‌ایم

به فرمان و رایش سرافگنده‌ایم


شب و روز و گردان سپهر آفرید

خور و خواب و تندی و مهر آفرید


جز او را مدان کردگار بلند

کز او شادمانی و ز او مستمند


شگفتی به گیتی ز رستم بس است

کزو داستان بر دل هرکس است


سر مایهٔ مردی و جنگ از اوست

خردمندی و دانش و سنگ از اوست


به خشکی چو پیل و به دریا نهنگ

خردمند و بینادل و مرد سنگ


کنون رزم کاموس پیش آوریم

ز دفتر به گفتار خویش آوریم


نظر خود را بنویسید

نظرات