داستان دوازده رخ

نوشته فردوسی در شاهنامه فردوسی

داستان دوازده رخ

بخش ۱: جهان چون به زاری برآید همی بخش ۲: دل شاه ترکان چنان کم شنود بخش ۳: پس آگاهی آمد به پیروز شاه بخش ۴: بی آزار لشکر به فرمان شاه بخش ۵: چو گیو اندر آمد به پیش پدر بخش ۶: به روز چهارم ز پیش سپاه بخش ۷: وز آن لشکر ترک هومان دلیر بخش ۸: نشست از بر زین سپیده‌دمان بخش ۹: خبر شد به بیژن که هومان چو شیر بخش ۱۰: وزآن جایگه روی برگاشتند بخش ۱۱: دو بهره چو از تیره شب درگذشت بخش ۱۲: نویسنده نامه را خواند و گفت بخش ۱۳: دبیر خردمند را پیش خواند بخش ۱۴: یکی نامه فرمود پس تا دبیر بخش ۱۵: سر نامه کرد آفرین از نخست بخش ۱۶: از اسبان گله هرچ شایسته بود بخش ۱۷: به شبگیر چون تاج بر سر نهاد بخش ۱۸: دو رویه ز لشکر برآمد خروش بخش ۱۹: پر از کینه سالار توران سپاه بخش ۲۰: سپهدار ترکان برآراست کار بخش ۲۱: نخستین فریبرز نیو دلیر بخش ۲۲: و دیگر گروی زره دیو نیو بخش ۲۳: سه دیگر سیامک ز توران سپاه بخش ۲۴: چهارم فروهل بد و زنگله بخش ۲۵: به پنجم چو رهام گودرز بود بخش ۲۶: ششم بیژن گیو و رویین دمان بخش ۲۷: برون تاخت هفتم ز گردان هجیر بخش ۲۸: به هشتم ز گردان ناماوران بخش ۲۹: برون رفت گرگین نهم کینه‌خواه بخش ۳۰: دهم برته با کهرم تیغ‌زن بخش ۳۱: سپهدار ایران و توران دژم بخش ۳۲: چو نزدیک بنگاه و لشکر شدند بخش ۳۳: چو لشکر چنین پاسخ آراستند بخش ۳۴: چو از دور لهاک و فرشیدورد بخش ۳۵: همه شب بنالید تا روز پاک بخش ۳۶: چو از روز نه ساعت اندر گذشت بخش ۳۷: فرستاده آمد به نزدیک شاه بخش ۳۸: از آن پس خروش آمد از دیده‌گاه