بخش ۲۵: به پنجم چو رهام گودرز بود

نوشته فردوسی در شاهنامه فردوسی فصل داستان دوازده رخ

به پنجم چو رهام گودرز بود

که با بارمان او نبرد آزمود


کمان برگرفتند و تیر خدنگ

برآمد خروش سواران جنگ


کمانها همه پاک بر هم شکست

سوی نیزه بردند چون باد دست


دو جنگی و هر دو دلیر و سوار

هشیوار و دیده بسی کارزار


بگشتند بسیار یک با دگر

بپیچید رهام پرخاشخر


یکی نیزه انداخت بر ران اوی

کز اسب اندر آمد به فرمان اوی


جدا شد ز باره هم آنگاه ترک

ز اسب اندر افتاد ترک سترگ


به پشت اندرش نیزه‌ای زد دگر

سنان اندر آمد میان جگر


فرود آمد از باره کرد آفرین

ز دادار بر بخت شاه زمین


به کین سیاوش کشیدش نگون

ز کینه بمالید بر روی خون


به زین اندر آهخت و بستش چو سنگ

سر آویخته پایها زیر تنگ


نشست از بر زین و اسبش کشان

بیامد دوان تا به جای نشان


به بالا برآمد شده شاد دل

ز درد و غمان گشته آزاددل


به پیروزی شاه و تخت بلند

به کام آمده زیر بخت بلند


همی آفرین خواند سالار شاه

ابر شاه کیخسرو و تاج و گاه


که پیروزگر شاه پیروز باد

همه روزگارانش نوروز باد


نظر خود را بنویسید

نظرات