شماره ۲۴۷: صفتی ست آب حیوان، زدهان نوشخندت

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

صفتی ست آب حیوان، زدهان نوشخندت

اثری ست جان شیرین، ز لبان همچو قندت


به کدام سرو بینم که ز تو صبور باشم

که دراز ماند در دل هوس قد بلندت


به خزان هجر مردم، چه کمت شود که ما را

به غلط گلی شکفتی ز دهان نوشخندت


منم و هزار پیچش ز خیال زلف در دل

به کجا روم که جانم رهد از خم کمندت


به رهت فتاده مردم روشی نما به جولان

که چو مردنی ست باری به ته سم سمندت


ز تو دور چند سوزم به میان آتش غم

همه غیرتم ز عود و همه رشکم از سپندت


کن اشارتی چو شاهی که برند بند بندم

که ز لطف این سیاست برهم مگر ز بندت


بزن، ای رفیق، آتش که اثر نماندم تا

تو رهی ز مالش، من، من سوخته ز بندت


مپز این خیال خسرو که به عشق در نمانی

بود ار چه زاهل شهری شب و روز ریشخندت


نظر خود را بنویسید

نظرات