شماره ۷۴۵: بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

بس که خون جگر از راه نظر بیرون شد

دل نمی باید ازین ورطه ره بیرون شد


ناوک چشم تو تا خون دلم ریخت ز چشم

در میان دل و چشم من آن دم خون شد


از تب هجر بمردیم به کنج غم و هیچ

کس نپرسید که آن خسته غمگین چون شد


تا چو ماه نو ازان مهر جدا افتادم

عمر من کم شد و مهر رخ او افزون شد


گر نه زنجیر دل از طره خوبان کردند

زلف لیلی ز چه رو سلسله مجنون شد


یار چون درج عقیقی به تبسم بگشاد

چشم خسرو چو صدف پر ز در مکنون شد


نظر خود را بنویسید

نظرات