شماره ۸۹۸: ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

ز حد گذشت غم ما و آن نگار نپرسید

بگو که با که توان گفت غم که یار نپرسد


دلم ازوست فگار و مباد هیچ گزندش

اگر چه هیچ گه او زین دل فگار نپرسد


بگو که دیدن من هر چه طالع آمدی آخر

به مردن آنکه رود طالع و شمار نپرسد


به درد عشق بمیرم، دوای خویش نپرسم

که عاشقم من و عاشق صلاح کار نپرسد


در آشنایی دریای عشق راست کسی دان

که تن به غرق دهد وز لب و کنار نپرسد


به هر جفا که کنی راضیم، که گشتم اسیرت

شتر مهار به بینی قیاس یار نپرسد


تویی به کشتن ما خوش، ز حال مات چه پرسش

کسی که تیر زند زحمت شکار نپرسد


گرم تو خاک دهی، این ز کوی کیست، نگویم

گدا چو زر دهیش، قیمت و عیار نپرسد


دلش که سوخته شد، خسرو از تو پیش کسی را

سخن ز حسن جوانان گلعذار نپرسد


نظر خود را بنویسید

نظرات