شماره ۹۰۲: نماز شام که آن مه مرا جمال نمود

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

نماز شام که آن مه مرا جمال نمود

ز نقش ابرو دیوانه را هلال نمود


ز بس که روز و شبم در خیال اینم کشت

که شب گذشت به پیش و مرا خیال نمود


ندانمش ز کجا پرسش دلم می کرد

دوید گریه خونین ز چشم و حال نمود


دلم ببرد، گرفتم که دزد دل بنما

به ناز خنده دزدیده کرد و خال نمود


ز حال گم شدگان درش خبر جستم

به خاک ره خس و خاشاک پایمال نمود


رقیب گفت که یاد تو می کند گه گاه

مرا ز بخت بد خویشتن محال نمود


ترا به خواب تنعم چه آگهی زان شب؟

که در فراق تو خاطر هزار سال نمود


نوید تیغ سیاست ز چون تو سلطانی

سعادتی ست که درویش راجمال نمود


نظاره تو زد آتش به جان خسرو، از آنک

ز دور تشنه تفتیده را زلال نمود


نظر خود را بنویسید

نظرات