شماره ۹۱۲: ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد

هزار جان گرامی ز تن برون آمد


نبرد کس دل آواره باز هر سویی

که بهر دیدن او مرد و زن برون آمد


به زلف شانه همی کرد دی که چندین دل

شکسته بسته ز هر یک شکن برون آمد


عجب بود که اگر من زیم در این نوروز

که سبزه تر او از سمن برون آمد


شبم بگفت که چون نی بسوزمت ز نگاه

کجا وه از لبش این یک سخن برون آمد


دمی ز خانه برون آکه بینمت ناگاه

که بهر دیدن من جان من برون آمد


به عشق میرد خسرو، چه طرفه فالی بود؟

ز غیب کاین سخن از هر دهن برون آمد


نظر خود را بنویسید

نظرات