شماره ۹۵۷: سبزه ها نو دمید و یار نیامد

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

سبزه ها نو دمید و یار نیامد

تازه شد باغ و آن نگار نیامد


نوبهار آمد و حریف شرابم

به تماشای نوبهار نیامد


چشم من جویبار گشت ز گریه

سرو من سوی جویبار نیامد


آمد آن گل که باز رفت ز بستان

وه که آن آشنای یار نیامد


عمر بگذشت و زان مسافر بدخو

یک سلامی به یادگار نیامد


خوبرویان بسی بدیدم، لیک

دل گمگشته برقرار نیامد


با چنین آه و اشک، چو باران

شاخ امید من به یار نیامد


آن صبوری که تکیه داشت بر او دل

در چنین وقت هیچ کار نیامد


خون دل خوردم و بسوختم، آری

بر کس آن باده خوشگوار نیامد


آنچه از غم گذشت بر دل خسرو

هر کرا گفتم استوار نیامد


نظر خود را بنویسید

نظرات