شماره ۱۱۵۷: ما به جان درمانده و دل سوی ما می خواندش

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

ما به جان درمانده و دل سوی ما می خواندش

وه که این بر خود نبخشوده کجا می خواندش؟


تا هوس بد زیستن، دل را همی گفتم مخوان

چون ز جان برخاستم بگذار تا می خواندش


چون ستاده بهر رفتن دین و دل بیگانه خواه

غیرتی هم نیست کز دست صبا می خواندش


خیز، ای ابرو ببر زین دیده آبی و بشوی

پای آن سرو و بگو آنگه که ما می خواندش


مردمان را زو بلای دل، مرا تشویش جان

من قیامت خوانم و خلقی بلا می خواندش


چشم او در جادویی تا خلق دیوانه شوند

خلق دیوانه شده هر دم دعا می خواندش


خوانمش در جان و گوید خانه من نیست این

با چنین بیگانگی دل آشنا می خواندش


ما و مردن بر درش، مشتاق را با آن چه کار؟

کو همی راند ز پیش خویش یا می خواندش


راست می گویند، باشد کور عاشق، زانکه نیست

خاک پایش، چشم خسرو توتیا می خواندش


نظر خود را بنویسید

نظرات