شماره ۱۱۸۴: قبا و پیرهن او که می رسد به تنش

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

قبا و پیرهن او که می رسد به تنش

من از قباش به رشکم، قبا ز پیرهنش


کرشمه می کند و مردمان همی میرند

چه غم ز مردن چندین هزار همچو منش


عجب، اگر نتوان نقش خاطرش دریافت

ز نازکی بتوان دید روح در بدنش


طفیل آنکه کسان را به زلف در بندی

بیار یک رسن و در گلوی من فگنش


به کوی او که شوم خاک، نیست غم مگر آنک

ز باد گرد غم آلود من رسد به تنش


شهید عشق که شد یار در زیارت او

مبارک آمد و فرخنده خلعت کفنش


وصال با وی ازین بیش نیست عاشق را

که کشته گشت و در آمد به زلف پر شکنش


زبان که خواست ز تو، خسروا، نکردی فهم

کنایتی ست که برگیر تیغ و سرفگنش


نظر خود را بنویسید

نظرات