شماره ۱۱۸۷: نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

نظر ز دیده بدزدم چو بنگرم رویش

که دیده نیز نخواهم که بنگرد سویش


مرا به دیده درون خواب از کجا آید؟

که شب نماند به عالم ز پرتو رویش


ولی ز رویش اگر در جهان نماند شبی

هزار شب نتوان ساختن ز یک مویش


ز فرق تا به قدم ماه نو شد و پهلو

بدان امید که پهلو نهد به پهلویش


ز بس که آینه گشته ست روی زانوی من

که آینه ز چه شد همنشین زانویش؟


به مردمی اگر آیم به کوی او روزی

سگم کند به فسونهای چشم جادویش


بدین صفت که کنم کام عیش را شیرین

شراب تلخ نماند ز تلخی خویش


خوش آن کسی که کشد جرعه ای ز جام لبش

که مست گشت جهانی چو خسرو از بویش


نظر خود را بنویسید

نظرات