شماره ۱۲۴۳: تویی در پیش من یا خود مه و پروین نمی دانم

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

تویی در پیش من یا خود مه و پروین نمی دانم

شب قدر من است امشب که قدر این نمی دانم


روی در باغ و می گویی که گل بین چون منم عاشق

همین روی تو می بینم، گل و نسرین نمی دانم


چنانم لذت یاد تو بنشسته ست اندر جان

که زان پس ذوق تلخ و جان خود شیرین نمی دانم


خرد را گفتم اندر عاشقی دخلی بکن، گفتا

غریبم، رسم این کشور من مسکین نمی دانم


به بالینم رسیده یار و من در مردن از سویش

کجایی در زبان و کیست در بالین نمی دانم؟


سؤال می کنی از من که خسرو من کیم پیشت؟

شنیدم، لیک از حسرت جواب این نمی دانم


نظر خود را بنویسید

نظرات