شماره ۱۲۶۷: جان زحمت خود برد و به جانان نرسیدیم

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

جان زحمت خود برد و به جانان نرسیدیم

دل رخنه شد از درد و به درمان نرسیدیم


موریم که گشتیم لگدکوب سواران

در گوشه که بر پای سلیمان نرسیدیم


دنبال دل دوست دویدیم فراوان

بگرفت اجل راه و بدیشان نرسیدیم


در عشق غبار سر زلفش تن خاکی

شد خاک و بدان زلف پریشان نرسیدیم


چون مرغ که دارند نگاه از پی کشتن

در دام بماندیم و به بستان نرسیدیم


ای باد، سلامی برسانی تو اگر ما

در خدمت آن سرو خرامان نرسیدیم


چه سود که فردا رخ چون عید نمایی؟

کامروز بمردیم و به سامان نرسیدیم


از خون جگر نامه درد تو نوشتیم

بگذشت همه عمر و به جانان نرسیدیم


دل نزل به بیگانه، به خسرو بگوی بس

ما خود سگ کوییم و به مهمان نرسیدیم


نظر خود را بنویسید

نظرات