شماره ۱۲۹۶: نمی داند مه نامهربانم
نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات
نمی داند مه نامهربانم
که دور از روی خوبش بر چه سانم؟
چو زلف بیقرارش بیقرارم
چو چشم ناتوانش ناتوانم
برو باد و گدایی کن به کویش
بگو با آن مه نامهربانم
«که گرچه می نهی بار فراقم
وگرچه می زنی تیغ زبانم
هنوزم مهرت اندر سینه باشد
اگر در خاک ریزد استخوانم »
بپرس از شمع حال سوز خسرو
که تا گوید که شبها بر چه سانم