شماره ۱۳۸۱: هر شبی با گریه های خود خوشم

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

هر شبی با گریه های خود خوشم

گر چه هست آن روغنی بر آتشم


مرگ شیرین شد مرا از عیش تلخ

زنده گردم، وه کزین شربت خوشم


گل ز باغ وصل نزدیکان برند

من چو سگ از دور با سنگی خوشم


ای که پابوسی، فغانم زن که من

زاهد کویم، ولی شاهدوشم


بس که جانم عاشق دشنام اوست

هر که را گوید، به سوی خود کشم


یک نفس بنشین که میرم پیش تو

تا نفس باقیست پنج و یا ششم


مور گر میرد نباشد خونبها

پی سپر کن زیر پای ابرشم


ز آه خسرو، جان من، ایمن مباش

کاسمان دوز است تیر تر کشم


نظر خود را بنویسید

نظرات