شماره ۱۴۹۳: گر من به کمند تو گرفتار نباشم

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

گر من به کمند تو گرفتار نباشم

افتاده درین سایه دیوار نباشم


آخر ز تو چیزی ست درین سینه، وگرنه

چندین به سر کوی تو بیدار نباشم


زنجیر گشایم، ببرد زلف تو، گر من

نوبرده آن غمزه خونخوار نباشم


خونها خورم و شکر تو گویم که ازین می

یک لحظه ز اقبال تو هشیار نباشم


خوش وقت دلی که بود آزاد که باری

من می نتوانم که گرفتار نباشم


چون خاص خیالت شدم، ای جان و خرد، دور

آن به که کنون پهلوی اغیار نباشم


گویند که «خسرو مگری » وای که چندین

بیرون نتراود، اگر افگار نباشم


نظر خود را بنویسید

نظرات