شماره ۱۵۳۱: سر مست رود چو در گلستان

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

سر مست رود چو در گلستان

پامال کند جمال بستان


من ناله کنان ز غم همه شب

او خفته به ناز در شبستان


یارب که از آن خدای ناترس

انصاف من شکسته بستان


ای چشم ترا به کشتن من

یک غمزه و صد هزار دستان


هم مستی و هم خوشی و همه وقت

خوش باد همیشه وقت مستان


فریاد ز بلبلان برآمد

مخرام به ناز در گلستان


داغی که فراق بر دلم کرد

بشکاف و ببین، هنوز هست آن


شد کشته به دست جور خسرو

آخر نگهی به زیر دستان


نظر خود را بنویسید

نظرات