شماره ۱۵۸۳: ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن

چشم طمع ز خوان خسان بی گزند کن


خاک است هستی تو و خواهی که زر شود

از کیمیای نیستیش بهره مند کن


در خلوت رضا ز سوی الله روزگیر

و ابلیس را به سلسله شرع بند کن


روزی اگر به سوخته محنتی رسی

بر آتش درونه او جان سپند کن


آن کش ریاضتی نبود خود ز قند نه

و آن کش محاسنی نبود، ریشخند کن


از کوی عقل بر در سلطان عشق رو

وین تاج بفگن از سر و نعل سمند کن


تا چند زاغ مزبله، لختی همای باش

خود را به نانمودن خویش ارجمند کن


جان کش نخست در قدم شبروان عشق

برج حصار چرخ ز همت کمند کن


دشمن گرت ز پستی همت لگد زند

تو خاک راه او شو و همت بلند کن


سنگ ار یکی زنند، دعاشان دوباره گوی

کبر ار یکی کنند، تواضع دوچند کن


این آستانه ملک کسی، ز آن دیگر است

خسرو برو تو، هیچ کسی را پسند کن


نظر خود را بنویسید

نظرات