شماره ۱۹۶۰: دوش می گفت پیر ترسایی

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی فصل غزلیات

دوش می گفت پیر ترسایی

یاد دارم ز مرد دانایی


کاندرین دور می پرستان را

نیست خوشتر ز میکده جایی


درد نوشان و کنج دیر مغان

خلق عالم به هر تماشایی


بر سر چار سوی خطه عشق

نیست خالی سری ز سودایی


زاهد و باغ خلد و ما و حبیب

هر کسی را بود تمنایی


ساقیا، زان قدح که می نوشی

جرعه ای ده به بی سر و پایی


خوش بود جام باده نوشیدن

خاصه از دست مجلس آرایی


در تردد گذشت عمر عزیز

همچو من نیست مختلف جایی


شد ز مهر تو ذره سان خسرو

هرزه گردی و باد پیمایی


نظر خود را بنویسید

نظرات