خسرو و شیرین

نوشته امیرخسرو دهلوی در دیوان اشعار امیر خسرو دهلوی

خسرو و شیرین

بخش ۱ - سرآغاز: خداوندا دلم را چشم بگشای بخش ۲ - در توحید: به نام آنکه جان را زندگی داد بخش ۳ - مناجات: خدایا چون به منشور الهی بخش ۴ - وصف معراج نبی: سخن آن به که بهر ارجمندی بخش ۵ - در فضیلت عشق: جهان بی عشق سامانی ندارد بخش ۶ - آغاز داستان: به تاریخ عجم داننده راز بخش ۷ - گریختن خسرو از مداین: چو بر هرمز سر آمد پادشاهی بخش ۸ - رسیدن خسرو به شیرین در شکارگاه: چو صورتگر نمود آن صورت حال بخش ۹ - اظهار عشق کردن خسرو به شیرین: چو صبح از پرده راه عاشقان کرد بخش ۱۰ - آگاه کردن خسرو شیرین را از قصد سفر خود به سوی قیصر روم: حلاوت سنج شیرین شکر خند بخش ۱۱ - یاری خواستن خسرو از قیصر و لشکر کشی او به مداین و شکست خوردن بهرام چوبینه: چو قیصر دید ز اوج پایه خویش بخش ۱۲ - وفات مریم: شناسای معانی موبد پیر بخش ۱۳ - عشرت کردن خسرو و شیرین بر لب شهر و دو افسانه گفتن آنان: شبی همچون سواد دیده پر نور بخش ۱۴ - عقد بستن دختران با پسران به فرمان خسرو: چو خندان گشت صبح عالم افروز بخش ۱۵ - پاسخ شیرین به خسرو: شکر پاسخ ز شکر بند بگشاد بخش ۱۶ - نصیحت کردن شاپور به خسرو و دلالت کردن او را به شکر: سخن پرداز گویای خردمند بخش ۱۷ - رفتن خسرو به اصفهان به هوای شکر: هوای دلبر نو کرده در دل بخش ۱۸ - غزل سرائی شکر در مجلس خسرو: چه فرخ روزگاری باشد آن روز بخش ۱۹ - بردن شکر خسرو را به خانه خویش به مهمانی: به صد خواهشگری شهرا پریروی بخش ۲۰ - عقد کردن خسرو شکر را: عروس صبح دم چون پرده برداشت بخش ۲۱ - خبر یافتن شیرین از عقد کردن خسرو شکر را و به صحرا رفتن و ملاقاتش با فرهاد: خبر شد چون به شیرین مشوش بخش ۲۲ - جوی کندن فرهاد به دستور شیرین در کوه بیستون: برون آمد چو صبح عالم افروز بخش ۲۳ - آواره شدن فرهاد از عشق شیرین: چو شیرین که گهی پیشش رسیدی بخش ۲۴ - آگاهی خسرو از عشق فرهاد: حکایت فاش گشت اندر زمانه بخش ۲۵ - بیتی چند از عتاب نامه خسرو به شیرین: به نام آنکه تن را نور جان داد بخش ۲۶ - از جواب نامه شیرین به خسرو: به نام نقشبندی لوح هستی بخش ۲۷ - بازگشت خسرو از اصفهان و خواب دیدن او: چو در ارمن رسید از جنبش تیز بخش ۲۸ - رفتن خسرو پیش فرهاد و مناظره ایشان: شهنشه گفت کز بخت دل افروز بخش ۲۹ - مردن فرهاد در عشق شیرین: ملک را بود زنگی پاسبانی بخش ۳۰ - رسیدن خبر مرگ فرهاد به شیرین و زاری او: که چون فرهاد روز خود به سر برد بخش ۳۱ - مناجات شیرین در شب فراق: شبی تاریک چون دریائی از قیر بخش ۳۲ - رفتن خسرو به سوی قصر شیرین و در بستن شیرین به روی خسرو: چو بستان تازه گشت از باد نوروز بخش ۳۳ - گفتگوی خسرو و شیرین: به زاری گفت کای جانم بتو شاد بخش ۳۴ - پاسخ خسرو به شیرین: جوابی با هزاران عذر چون قند بخش ۳۵ - غزل سرائی باربد از زبان خسرو: چو فرخ ساعتی باشد که تقدیر بخش ۳۶ - شکر ریزی عروسی خسرو و شیرین و فرستادن خسرو انگشتری را به رسم پیمان: چو مه در چادر شب رفت در خواب بخش ۳۷ - عقد کردن خسرو شیرین را: ملک فرمود کآید موبدی زود بخش ۳۸ - زفاف خسرو و شیرین: چو مه در جلوه شد با نازنینان بخش ۳۹ - مجلس ساختن خسرو پرویز با حکیمان: در آمد قاصد اقبال سرمست