غزل شمارهٔ ۱۵۶: مستور در ایام تو معذور نباشد

نوشته سلمان ساوجی در دیوان اشعار سلمان ساوجی فصل غزلیات

مستور در ایام تو معذور نباشد

هر چند که این ممکن و مقدور نباشد


ماقوت رفتار نداریم، اگر یار

نزدیک‌تر آید، قدمی دور نباشد


مست می او گرد که مرد ره او را

اول صفت آنست که مستور نباشد


بی‌سر و قدت کار طرب راست نگردد

بی‌شمع رخت عیش مرا نور نباشد


با چشم تو خواهم غم دل گفت ولیکن

وقتی بتوان گفت که مخمور نباشد


ما جنت و فردوس ندانیم ولیکن

دانیم که در جنت ازین حور نباشد


از بوی سر زلف خودم صبر مفرمای

کین تاب و توان در من رنجور نباشد


هرکس که به کفر سر زلف تو بمیرد

در کیش من آنست که مغفور نباشد


نظر خود را بنویسید

نظرات