غزل شمارهٔ ۳۷۹: گفتم: خیال وصلت گفتا: بخواب بینی

نوشته سلمان ساوجی در دیوان اشعار سلمان ساوجی فصل غزلیات

گفتم: خیال وصلت گفتا: بخواب بینی

گفتم: مثال قدت گفتا: در آب بینی


گفتم: به خواب دیدن زلفت چگونه باشد؟

گفتا: که خویشتن را در پیچ و تاب بینی


گفتم: رخ تو بینم گفتا: زهی تصور

گفتم: به خواب جانا گفتا: به خواب بینی!


گفتم: که روی خوبت بنمای تا ببینم

گفتا: که در دل شب چون آفتاب بینی؟


گفتم: خراب گشتم در دور چشم مستت

گفتا: که هر چه بینی مست و خراب بینی


گفتم: لب تو دیدن صد جان بهاست او را

گفتا: مبصری تو، در لعل ناب بینی


گفتم: که روز سلمان شب شد ز تار مویت

گفتا: نگر به رویم تا آفتاب بینی


نظر خود را بنویسید

نظرات