غزل شمارهٔ ۳۸۱: گلرخا برخیز و بنشان سرو را بر طرف جوی

نوشته سلمان ساوجی در دیوان اشعار سلمان ساوجی فصل غزلیات

گلرخا برخیز و بنشان سرو را بر طرف جوی

روی بنمای و رخ گل را به خون دل بشوی


سایه را گو: با رخ من در قفای خود مرو

سرو را گو: با قد من بر کنار جو مروی


بلبل ار گل را تقاضا می‌کند عیبش مکن

این چنین وجهی کجا حاصل شود بی گفت و گوی؟


دامن افشان خیز و یک ساعت چمان شو در چمن

تا بر افشاند چو گل دامن بهار از رنگ و بوی


ظاهرا گردیده بودی گوی سیمین غبغت

نیستم آیینه آئین کو کند خدمت به روی


نظر خود را بنویسید

نظرات