قطعه شمارهٔ ۱۲۴: شاها از میان جان و دل بیگاه و گاه

نوشته سلمان ساوجی در دیوان اشعار سلمان ساوجی فصل قطعات

شاها از میان جان و دل بیگاه و گاه

من دعایت با دعای قدسیان پیوسته‌ام


با وجود ابر احسانت که بر من فایض است

راستی از منت دور فلک وارسته‌ام


ای خداوندی که رنگ و بوی بزمت چون بدید

گفت گل بر خود چه می‌خندی که اینجا دسته‌ام


درد چشمی ناگهانم خاست و اندر خانه‌ای

تنگ و تاری همچو چشم خویشتن بنشسته‌ام


کرده‌ام عادت به چشم و سر به درگاه آمدن

زان نمی‌آیم که چشمم بسته و من خسته‌ام


چشم‌های بنده از نادیدنت دیوانه‌ام

هر دو را زان روی چون دیوانگان بر بسته‌ام


دولتت بادا ابد پیوند و خود باشد چنین

بارها عقل این سخن در گوش گفت آهسته‌ام


نظر خود را بنویسید

نظرات