قصاید

نوشته سلمان ساوجی در دیوان اشعار سلمان ساوجی

قصاید

قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح سلطان اویس: ای غبار موکبت چشم فلک را توتیا قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در مدح دلشاد خاتون: آب آتش رنگ ده ساقی که می‌بخشد صبا قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در مدح شیخ حسن نویان : ای قبله سعادت و ای کعبه صفا قصیدهٔ شمارهٔ ۴ - در پند و دوری از دنیا : قدم نه بر سر هستی که هست این پایه ادنی قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در مدح شیخ اویس: ای منزل ماه علمت، اوج ثریا قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در مدح دلشاد خاتون: ای عید رخت کعبه دل اهل صفا را قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - در مدح سلطان اویس: زکان سلطنت لعلی سزای تاج شد، پیدا قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - در مدح سلطان اویس: آن ماه، رو اگر بنماید شبی به ما قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - در طلب بخشش از سلطان: ای سران ملک را شمشیر تو مالک رقاب! قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در مدح سلطان اویس: ز سیم برف، زمین شد چون قلزم سیماب قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - در شكایت از روزگار: سقی الله لیلا، کصدغ الکواعب قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - در مدحدلشاد خاتون: سر سودای سر زلف تو تا در سرماست قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - درمصیبت كربلا: خاک، خون آغشته لب تشنگان کربلاست قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در مدح دلشاد خاتون: ای دل! امروز تو را روز مبارک بادست قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - در مدح دلشاد خاتون: مصور ازل از روح، صورتی می‌خواست قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در مدح سلطان اویس: ای که روی تو به صدبار، ز گل تازه‌ترست قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - درموعظه و پند: سرای خانه گیتی که خانه دودراست قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - در مدح سلطان الوزرا محمد زكریا: سرو با قد تو خواهد که کند بالا راست قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - در مدح سلطان اویس: باز این منم که دیده بختم منورست قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰ - در مدح امیر شیخ حسن : تا باد خزان رانگ رز رنگرزان است قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در مدح سلطان اویس: بهار خانه چین، عرصه گلستان است قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - در مدح خواجه غیاث الدین محمد : تا ز مشک ختنت، دایره بر نسترن است قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - در مدح سلطان اویس: ساقی زمان آذر و دوران بهمن است قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - در مدح دلشاد خاتون : زلف شبرنگش که باد صبح سرگردان اوست قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در مدح دلشاد خاتون: دلشاد باد، آنکه جهان در امان اوست قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶: از تکسر، اگرش طره به هم بر شده است قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - در مدح سلطان اویس : گفت: لبش نکته‌ای، لعل بدخشان شکست قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - درنعت پیامبر : هر دل که در هوای جمالش مجال یافت قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹ - در مدح سلطان اویس: دولت سلطان اویس، عرصه دوران گرفت قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - در مدح سلطان اویس: در درج عقیق لبت نقد جان نهاد قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در مدح سلطان اویس: چمن از بلبل و گل، برگ و نوایی دارد قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در مدح سلطان اویس: هدهدی حال صبا پیش سلیمان می‌برد قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در مدح امیر شیخ حسن: ما را از تو چشم بد ایام جدا کرد قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در مدح سلطان اویس: بختم از بادیه در کعبه علیا آورد قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - در مدح سلطان اویس: صبح ظفر از مشرق امید بر آمد قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - در مدح شیخ حسن: دل را هوای چشم تو بیمار می‌کند قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷ - در مدح غیاث الدین محمد: آن دم که باد صبح به زلفت گذر کند قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در مدح سلطان اویس: وصف ماه من چو شعری را منور می‌کند قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - در مدح سلطان اویس: وقت آن آمد که بلبل در چمن گویا شود قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰ - در مدح سلطان اویس: باد سحرگهی به هوای تو جان دهد قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - در مدح امیر شیخ حسن: صبا، چون پرده ز روی بهار بگشاید قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در مدح سلطان اویس: سحرگهی که چمن، شمع لاله در گیرد قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در مدح سلطان اویس: زامروز تا به حشر بر ابنای روزگار قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در بیان اوضاع نامناسب ساوه: چون به عزم حضرت خورشید جمشید اقتدار قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در مدح سلطان اویس: فرخ اختر اختری دری و دری شاهوار قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - در مدح امیر شیخ حسن: دجله عمری است، تر وتازه که خوش می گذرد قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷ - در وصف ساغر و می : نیست پیدا ، این محیط لاجوردی را کنار قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - درمدح امیر سیخ حسن نویان: به چشم و ابرو و رخسار و غمزه می‌برد دلبر قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در مدح سلطان اویس: ای غبار موکبت چشم فلک را توتیا قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - در مدح دلشاد خاتون : کجایی ای زنسیمت دماغ باغ معطر ؟ قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - در مدح سلطان اویس: دارم آهنگ حجاز ، ای بت عشاق نواز قصیدهٔ شمارهٔ ۵۲ - در مدح شاه دوندی: حور اگر دیده بدین روضه کند روزی باز قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - در مدح دلشاد خاتون : خوش بر آمد به چمن با قدح زر نرگس قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴ - در مدح سلطان اویس: بسم نبود جفای رخ چو یاسمنش قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در مدح سلطان اویس: مبشران سعادت برین بلند رواق قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در مدحامیر شیخ حسن: ای حریم بارگاهت کعبه ملک و ملک ! قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در مدح سلطان اویس: عید من آنکه هست خم ابرویش هلال قصیدهٔ شمارهٔ ۵۸ - در مدح شیخ زاهد برادر سلطان اویس: ماهی از برج شرف زاده خورشید کمال قصیدهٔ شمارهٔ ۵۹ - در مدح دلشاد خاتون : زنجیر بند زلفت زد حلقه بر در دل قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - در موعظه ونصیحت : رفتند رفیقان ورسیدند به منزل قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - در مدح غیاث الدین محمد: راه نجم چو مشرف کند ایوان حمل قصیدهٔ شمارهٔ ۶۲ - در مدح سلطان اویس: شفق آمد چو می و ماه نو عید چو جام قصیدهٔ شمارهٔ ۶۳ - در مدح شاه دوندی: بیا چون مقام طرب شد تمام قصیدهٔ شمارهٔ ۶۴ - در مدح امیر شیخ حسن: ای سر کوی تو را کعبه رسانیده سلام قصیدهٔ شمارهٔ ۶۵ - در مدح امیر شیخ حسن : عید است بر خیز ای صنم ، پیش آر پیش از صبحدم قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶ - درطلب آمرزش: منم ، که نیست شب و روز جز گنه کارم قصیدهٔ شمارهٔ ۶۷ - در مدح سلطان اویس: خوش نسیمی از چمن بر خاست بر خیز ای ندیم ! قصیدهٔ شمارهٔ ۶۸ - در مدح امیر شیخ حسن: اگویی خیال قد تو ای گلستان چشم! قصیدهٔ شمارهٔ ۶۹ - در مدح سلطان اویس: دودر در درج دولت داشت این فیروزه گون طارم قصیدهٔ شمارهٔ ۷۰ - در مدح امیر شیخ حسن: شکوه افسر شاهی تراز کسوت عالم قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - در مدح دلشاد خاتون: زهی نهال قدرت سرو جویبار روان قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲ - در مدح سلطان اویس: نسیم صبح سلامم به دلستان برسان قصیدهٔ شمارهٔ ۷۳ - دروصف زورق : بنگر این زورق رخشنده بر آب روان قصیدهٔ شمارهٔ ۷۴ - در مدح سلطان اویس: این گلستان است ؟ یا صحن ارم ؟ یا بوستان ؟ قصیدهٔ شمارهٔ ۷۵ - در موعظه و دوری از دنیا : ای دل آخر یک قدم بیرون خرام از خویشتن قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶ - در مدح سلطان اویس: نقره ی خنگ صبح را در تاخت سلطان ختن قصیدهٔ شمارهٔ ۷۷ - در مدح سلطان اویس: منت خدای را که به تعید ذو المنن قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸ - در مدح سلطان اویس: این وصلت مبارک وین مجلس همایون قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در مدح سلطان اویس: پیش از این ملکی که جمع را شد میسر بیش از این قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در مدح خواجه شمس الدین زکریا: داغ ابروی تو دل پیوسته دارد بر جبین قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در مدح شاه دوندی: ای زمین آستانت آسمان ملک و دین قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲ - در مدح سلطان اویس: طراوتی است جهان را به فر فروردین قصیدهٔ شمارهٔ ۸۳ - درمرثیه ی شاهزاده ی بیرام شاه: آسمان با سینه ی پر آتش و پشتی دو تا ه قصیدهٔ شمارهٔ ۸۴ - در مدح شیخ حسن نویان: منت ایزد را که ذات خسرو گیتی پناه قصیدهٔ شمارهٔ ۸۵ - در مدح سلطان اویس: به گرد چشمهٔ نوشَت دمی مهر گیاه قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶ - در مدح دلشاد شاه: یاد صبح است این گذر بر کوی جانان یافته قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷ - در مدح سلطان اویس: ای کمان ابرویت را جان من قربان شده قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸ - در موعظه ونصیحت: زحبس نفس خلاص ای عزیز اگر یابی قصیدهٔ شمارهٔ ۸۹ - در مدح سلطان اویس: دمید گرد لب جوی خط زنگاری قصیدهٔ شمارهٔ ۹۰ - در مدح امیر شیخ حسن: طالع عالم مبارک شد به میمون اختری قصیدهٔ شمارهٔ ۹۱ - درمرثیه شیخ زاهد: دریغا که باغ بهار جوانی قصیدهٔ شمارهٔ ۹۲ - درمرثیه میر قاسم: دریغا که خورشید روز جوانی قصیدهٔ شمارهٔ ۹۳ - در مدح شاه دوندی : بهار و نگار و شراب و جوانی قصیدهٔ شمارهٔ ۹۴ - درمدح دلشاد شاه : ای سرو گل عذار و مه آفتاب روی