بخش ۵۶ - قطعه: چو بر حدود یار حبیب بگذشتم

نوشته سلمان ساوجی در جمشید و خورشید سلمان ساوجی فصل جمشید و خورشید

چو بر حدود یار حبیب بگذشتم

که کرده بود خرابش جهان ز بی‌باکی


مجاوران دیار خراب را دیدم

در آن خرابه خراب و شکسته و باکی


به خاک راهگذار حبیب می‌گفتم

که ای غلام تو آب حیات در پاکی


کجا شدت گل این باغ شمع این مجلس

کجا شد آن طرب و عیش و آن طربناکی


بسی از این کلمات و حدیث رفت و نبود

در آن منازل خاکی بجز صدا حاکی


مرا که منزل آن ماه بود در دل و چشم

نبوده هیچ تعلق به منزل خاکی


زمان زمان به دل و چشم خویش می‌گفتم

ایا منازل سلمی و اَین سلماکی


نظر خود را بنویسید

نظرات