چشمهٔ نور: هرچند که در کوی تو مسکین و فقیریم

نوشته رهی معیری در دیوان اشعار رهی معیری فصل غزلها - جلد اول

هرچند که در کوی تو مسکین و فقیریم

رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم


خاریم و طربناک‌تر از باد بهاریم

خاکیم و دل‌آویزتر از بوی عبیریم


از نعره مستانه ما چرخ پر آواست

جوشنده چو بحریم و خروشنده چو شیریم


از ساغر خونین شفق باده ننوشیم

وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم


بر خاطر ما گرد ملالی ننشیند

آیینه صبحیم و غباری نپذیریم


ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم

ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم


هم‌صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه

روشندل و صاحب‌اثر و پاک‌ضمیریم


از شوق تو بی‌تاب‌تر از باد صباییم

بی‌روی تو خاموش‌تر از مرغ اسیریم


آن کیست که مدهوش غزل‌های رهی نیست ؟

جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم


نظر خود را بنویسید

نظرات