از خود رمیده: چو گل ز دست تو جیب دریده‌ای دارم

نوشته رهی معیری در دیوان اشعار رهی معیری فصل غزلها - جلد دوم

چو گل ز دست تو جیب دریده‌ای دارم

چو لاله دامن در خون کشیده‌ای دارم


به حفظ جان بلا دیده سعی من بی‌جاست

که پاس خرمن آفت رسیده‌ای دارم


ز سردمهری آن گل چو برگ‌های خزان

رخ شکسته و رنگ پریده‌ای دارم


نسیم عشق کجا بشکفد بهار مرا؟

که همچو لاله دل داغ‌دیده‌ای دارم


مرا ز مردم نااهل چشم مردمی است

امید میوه ز شاخ بریده‌ای دارم


کجاست عشق جگرسوز اضطراب‌انگیز؟

که من به سینه دل آرمیده‌ای دارم


صفا و گرمی جانم از آن بود که چو شمع

شرار آهی و خوناب دیده‌ای دارم


مرا چگونه بود تاب آشنایی خلق؟

که چون رهی دل از خود رمیده‌ای دارم


نظر خود را بنویسید

نظرات