ناآشنا: ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است

نوشته رهی معیری در دیوان اشعار رهی معیری فصل غزلها - جلد دوم

ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است

ماییم جای دیگر و او جای دیگر است


چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست

جز چشم دل که محو تماشای دیگر است


این نه صدف ز گوهر آزادگی تهی است

وآن گوهر یگانه به دریای دیگر است


در ساغر طرب می اندیشه سوز نیست

تسکین ما ز جرعه مینای دیگر است


امروز می‌خوری غم فردا و همچنان

فردا به خاطرت غم فردای دیگر است


گر خلق را بود سر سودای مال و جاه

آزاده‌مرد را سر و سودای دیگر است


دیشب دلم به جلوه مستانه‌ای ربود

امشب پی ربودن دل‌های دیگر است


غمخانه‌ای‌ست وادی کون و مکان رهی

آسودگی اگر طلبی جای دیگر است


نظر خود را بنویسید

نظرات