سرگشته: بی‌روی تو راحت ز دل زار گریزد

نوشته رهی معیری در دیوان اشعار رهی معیری فصل غزلها - جلد چهارم

بی‌روی تو راحت ز دل زار گریزد

چون خواب که از دیده بیمار گریزد


در دام تو یک شب دلم از ناله نیاسود

آسودگی از مرغ گرفتار گریزد


از دشمن و از دوست گریزیم و عجب نیست

سرگشته نسیم از گل و از خار گریزد


شب تا سحر از ناله دل خواب ندارم

راحت به شب از چشم پرستار گریزد


ای دوست بیازار مرا هرچه توانی

دل نیست اسیری که ز آزار گریزد


زین بیش رهی ناله مکن در بر آن شوخ

ترسم که ز نالیدن بسیار گریزد


نظر خود را بنویسید

نظرات