ماه قدح‌نوش: هوشم ربوده ماه قدح‌نوشی

نوشته رهی معیری در دیوان اشعار رهی معیری فصل چند تغزل

هوشم ربوده ماه قدح‌نوشی

خورشیدروی زهره بناگوشی


زنجیر دل ز جعد سیه سازی

گلبرگ تر به مشک سیه پوشی


از غم به سان سوزن زرینم

در آرزوی سیم بر و دوشی


خون جگر به ساغر من کرده

ساغر ز دست مدعیان نوشی


بینم بلا ز نرگس بیماری

دارم فغان ز غنچه خاموشی


دردا که نیست ز آن بت نوشین‌لب

ما را نه بوسه‌ای و نه آغوشی


بالای او به سرو سهی ماند


مژگان او بخت رهی ماند


ای مشکبو نسیم صبحگاهی

از من بگو بدان مه خرگاهی


آه و فغان من به فلک بر شد

سنگین دلت نیافته آگاهی


با آهنین‌دل تو چه داند کرد؟

آه شب و فغان سحرگاهی


ای هم‌نشین بیهوده‌گو تا چند

جان مرا به خیره همی‌کاهی؟


راحت ز جان خسته چه می‌جویی؟

طاقت ز مرغ بسته چه می‌خواهی؟


بینی گر آن دو برگ شقایق را


دانی بلای خاطر عاشق را


نظر خود را بنویسید

نظرات