قطعهٔ ۱۹ - مطایبه (طبیب و بیطار): عمری از جور چرخ مینارنگ

نوشته رهی معیری در دیوان اشعار رهی معیری فصل چند قطعه

عمری از جور چرخ مینارنگ

رنجه بودم، ز رنج بیماری


یافت آیینه وجودم زنگ

از جفای سپهر زنگاری


تار شد دیدگان روشن‌بین

زرد شد، چهرگان گلناری


همچو موشی نحیف گشت و نزار

تن فربه چو گاو پرواری


آزمودم همه طبیبان را

در شفاخانه‌های بهداری


کار آن جمله و طبابتشان

کار بوزینه بود و نجاری


نه حکیمی، خبر ز حکمت داشت

نه پرستاری، از پرستاری


پیش بیطار رفتم آخر کار

چاره‌ای خواستم ز ناچاری


وآن شفابخش دام و دد، بگرفت

دستم و رستم از گرفتاری


بی‌تأمل علاج دردم کرد

تن ز غم رست و من ز غمخواری


طرفه بین، کز طبیبم آن نرسید

که ز دانای فن بیطاری


یا من از خیل چارپایانم

یا طبیبان از هنر عاری


نظر خود را بنویسید

نظرات